خوب این هم از دوستی من که دوباره بعد از قرنها هوس نوشتن به سرش زد
خوش اومدی عزیزم
afsoon
وسعت روØ
میگÙ�ت : شاعر!.. آخر زمانی Ø±ÙˆØ ØªÙˆ وسعتی بی پایان داشت..
بر وسعت Ø±ÙˆØ ØªÙˆ Ú†Ù‡ گذشت؟!
Ù�ریاد کردم: خاموش! با من دیگر از وسعت Ø±ÙˆØ ØØ±Ù� مزن!..همه هر چند تنگ نظری دیدم , در وسعت Ø±ÙˆØ Ø®ÙˆØ¯ Ú¯Ù… کردم!..آنقدر Ú¯Ù… کردم , تا وسعت روØÙ… پر شد... پر شد از یک مشت تنگ نظریهای Ú¯Ù… شده!..
کارو

afsoon