گ�تگو با خدا
در رويا هايم ديدم كه با خدا گ�تگو مي كنم
خدا پرسيد:"پس تو مي خواهي با من گ�ت و گو كني؟"
من در پاسخش گ�تم:"اگر وقت داريد."
خدا خنديد:.......................
وقت من بي نهايت است......
در ذهنت چيست كه مي خواهي از من بپرسي؟
پرسيدم:"چه چيز� بشر, شما را سخت متعجب مي سازد؟"
خدا پاسخ داد: كودكيشان.
اينكه آنها از كودكيشان خسته مي شوند ,
عجله دارند كه بزرگ شوند ,
و بعد دوباره پس از مدتها , آرزو مي كنند كه كودك باشند.
.............اينكه آنها سلامتي خود را از دست مي دهند تا پول به دست آورند
و بعد پولشان را از دست مي دهند تا دوباره سلامتي خود را به دست آورند.
اينكه با اضطراب به آينده مي نگرند
Ùˆ ØØ§Ù„ را Ù�راموش مي كنند
Ùˆ بنابراين نه در ØØ§Ù„ زندگي مي كنند نه در آينده.
اينكه آنها به گونه اي زندگي مي كنند كه گويي هرگز نمي ميرند ,
و به گونه اي مي ميرند كه گويي هرگز زندگي نكرده اند.
دستهاي خدا دستانم را گر�ت
براي مدتي سكوت كرديم,
...........................
و من دوباره پرسيدم:
"به عنوان يك پدر ,
مي خواهي كدام درس هاي زندگي را
�رزندانت بياموزند؟"
او گ�ت: بياموزند كه آنها نمي توانند كسي را وادار كنند كه عاشقشان باشد,
همه ي كاري كه آنها مي توانند بكنند اين است كه
اجازه دهند كه خودشان دوست داشته باشند.
بياموزند كه درست نيست خودشان را با ديگران مقايسه كنند ,
بياموزند كه �قط چند ثانيه طول مي كشد تا زخمهاي عميقي در قلب آنان كه دوستشان داريم , ايجاد كنيم
اما سالها طول مي كشد تا آن زخمها را التيام بخشيم.
........................
..............
خوش باشيد
afsoon
وقتي عاشق شوي راز دلت , گ�ته نتوني
چقدر سخته خدايا , چقدر سخته خدايا
روز نوروز بچيني گل رز
بر سر راه نگار �رش كني
دلبرت بياد بپرسه كار كيست؟؟
تو براش گ�ته نتوني
چقدر سخته خدايا , چقدر سخته خدايا
دلبرت خنده كنه با دگران
تو بسوزي و براش گريه كني
دلبرت بياد بپرسه كه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تو براش گ�ته نتوني
چقدر سخته خدايا , چقدر سخته خدايا
دلبرت س�ر كنه تنها شوي
مثل ماهيها از آب جدا شوي
بتپي , مجنون شوي , تنها شوي
تو به كس گ�ته نتوني
تو به كس گ�ته نتوني
چقدر سخته خدايا , چقدر سخته خدايا
وقتي عاشق شوي راز دلت , گ�ته نتوني
چقدر سخته خدايا , چقدر سخته خدايا
خوش باشيد
afsoon