zhemul

به ديدارم بيا هر شب در اين تنهايي تنها و تاريک خدا مانند دلم تنگ است

<$BlogDateHeaderDate$>

قدرت كلمات

چند قورباغه از جنگلي عبور مي كردندكه ناگهان دوتا از آنها به داخل گودال عميقي ا�تادند.
بقيه قورباغه ها در كنار گودال جمع شدند و وقتي ديدند كه گودال چقدر عميق است به دو
قورباغهء ديگرگ�تند كه ديگر چاره اي نيست ، شما به زودي خواهيد مرد.
دو قورباغه اين حر�ها را ناديده گر�تند و با تمام توانشان كوشيدند كه از گودال بيرون بپرند.
اما قورباغه هاي ديگر ،ؤ دائما به آنها مي گ�تند كه دست از تلاش بر داريد ، چون نمي توانيد
از گودال خارج شويد ، به زودي خواهيد مرد .
بالاخره يكي از دو قورباغه ، تسليم گ�ته هاي ديگر قورباغه ها شد و دست از تلاش بر داشت.
او بي درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد .
اما قورباغه ديگر با حداكثر توانش براي بيرون آمدن از گودال تلاش مي كرد . بقيه قورباغه ها
�رياد مي زدند كه دست از تلاش بر دار ، اما او با توان بيشتري تلاش كرد و بالاخره از گودال
خارج شد.
وقتي از گودال بيرون آمد ، بقيهء قورباغه ها از او پرسيدند : ((مگر تو حر�هاي ما را نشنيدي؟))
معلوم شد كه قورباغه ناشنواست . در واقع او تمام مدت �كر مي كرده كه ديگران اورا تشويق مي كنند.

خوش باشيد



 

<$BlogDateHeaderDate$>

قسمت پاياني يك نمايشنامه................
................................
...............................
پسرك آماده شده بود كه از خانه خارج شود
نگاهي به ك�ش پر از خاكش كرد ، وارد خانه شد
از كنار آينه چيزي را بر داشت كه ك�شش را تميز كند كه ناگهان
خواهرش �رياد بر آورد : اون جوراب بچه خالَست!!!!!!
پسر جوراب را كناري گذاشت ، وارد آشپزخانه شد چيز ديگري برداشت
كه دوباره خواهرش �رياد بر آورد : اون حولهء آشپز خونست!!!!!
پسرك چيز ديگري بر داشت....
�رياد خواهر : اون دستگيرست!!!!!
پسر پشيمان از تميز كردن ك�شش از در خارج شد...
چند لحظه بعد خواهر بود كه به دنبال پسرك مي دويد و �رياد مي زد
اين گنديدست �رهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد!!!!!!!!!

البته اين نمايشنامه بايد توسط من و ميترا اجرا شود))))

نمايشنامه نويس: ش.ق



 


zhiivar


آبـی
Mr HEX
MONA No.1
شيرازی ها
مهرستان سرسپرده




نامه بدين
 آرشيو



Persian Tools
Siah Sepid, Persian Electronic Magazine

This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.