امشب باز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااام
اعصابم خوردÙ� اصلا ØÙˆØµÙ„Ù‡ هيچ چيزي رو ندارم
�قط اينو بگم آقا خوب بيسكويتي بود خوووووووووووووووووووب
شب خوش
afsoon
ساعت نه همراه پسر خاله بيكار تر از خودم پا شديم رÙ�تيم مجتمع عظيم ØØ§Ù�ظ ديدن آقا اردلان ولي چراغ مغازشون خاموش بود Ùˆ همه عروسكها خواب بودند بجز يك سگ پشمالو كه داشت نگهباني مي داد
بعد ازاون تصميم گرÙ�تيم بريم سراغ آقا Ù…ØØ³Ù† بهارنت تا هم ØØ§Ù„ÙŠ ازش بپرسيم وهم اكانت بگيريم ولي وقتي رسيديم ØØ³Ø§Ø¨ÙŠ ØØ§Ù„Ù… گرÙ�ته شد چون اونجا هم بسته بود خلاصه دست از پا درازتر برگشتيم خونه
�كر كنم اين دوتا وبلاگ و مغازشون و بستن تا از دست بقيه بلاگرها در امان باشن اما خيال كردين ما كه دست .بر دار نيستيم هر كجا بريد پيداتون مي كنيم
afsoon
من مي ترسمممممممم
ØØ¯ÙˆØ¯ پنج ،شش ساعتÙ� كه خودم تنها خونه هستم از پيش اين كامپيوتر هم تكون نخوردم
الان كه دارم اينها رو مي نويسم دستام دارن ميلرزن ، پاهام هم يخ كردن
آخه ي صداهاي عجيب غريبي از بيرون اتاق مي ياد
ديگه نمي تونم تØÙ…Ù„ كنم گريم گرÙ�ته ØØ§Ù„ا اين تلÙ�Ù†Ù� بر عكس روزهاي قبل كه مجبور بوديم
منشي بگيريم واسه جواب گويي ي زنگ هم نخورده
الان Ø§ØØ³Ø§Ø³ مي كنم اون روØÙ�Ù� كه لباس سÙ�يد بلند داره Ùˆ پايين لبسش گلدوزي شده ،ميترا همون كه برات Ú¯Ù�تم، كنارم نشسته ولي من مي ترسم سرمو بر گردونم Ùˆ نگاه كنم تنها چيزي رو كه در ØØ§Ù„ ØØ§Ø¶Ø± مي بينم
كيبورد�
ØØ§Ù„ا ديگه از آشپز خونه هم داره صدا مي ياد غلط نكنم دارن غذامونو مي خورن ،خدا كنه همشو نخورن ØŒ آخه من خيلي گرسنمÙ�
آآآآآآاخ يش بلاخره ÙŠ Ù†Ù�ر زنگ زد با ترس پا شدم جواب دادم ميترا بود Ú¯Ù�ت Ø±ÙˆØ Ø±Ùˆ از طرÙ�Ø´ ببوسم
ميترا اسكيت يادت نره
دقيقا بگو چه روزي قرار�،،،،،،،،،،، يعني من ميرسم تا اون موقع لبا سا مو آماده كنم؟
قول بده وقتي ر�تي ي لاما هم بري من ب�رستي
نه با با انگار قرار نيست امشب كسي بياد خونه
ديگه كاملا دست و پام يخ زده و نمي توننمم ببننوييييسسسمممممم
afsoon
نارگيل
:يك ضرب المثل قديمي مي گويد
- ميمون پير دستش را داخل نارگيل نمي كند.
در هندوستان ، شكارگران براي شكار ميمون سوراخ كوچكي
در نارگيل ايجاد مي كنند، يك موز درون آن مي گذارند و زير
خاك پنهان ميكنند ميمون دستش را به داخل نارگيل مي برد و
به موز چنگ مي اندازد ، اما ديگر نمي تواند دستش را بيرون بكشد
.چون مشتش از دهانهء سوراخ خارج نمي شود
.Ù�قط به خاطر اينكه ØØ§Ø¶Ø± نيست ميوه را رها كند
در اين جا ، ميمون درگير يك جنگ ناممكن معطل مي ماند
.و سر انجام شكار مي شود
.همين ما جرا ، دقيقا در زندگي ما هم رخ مي دهد
ضرورت دستيابي به چيزهاي مختل� در زندگي ، ما را
زنداني آن چيزها مي كند ØŒ در ØÙ‚يقت متوجه نيستيم كه از
.دست دادن بخشي از چيزي ، بهتر است تا از دست دادن كل آن چيز
.در تله گر�تار مي شويم، اما از چيزي كه به دست آورده ايم، دست نمي كشيم
.خودمان را عاقل مي دانيم، اما از ته دل مي گوييم ØŒ مي دانيم كه اين رÙ�تار يك جور ØÙ…اقت است
afsoon
تمام شد تمام شد
بلاخره اين پروژه نور كوچولو هم تمام شد
الان كلي گل داريم
ولي گلي كه خودم گر�تم از همشون خوشكلتره(الكي)
راستشو بخوايد از همشون زشت تره بيشتر شبيه درخت آ�تاب گردون شده تا دسته گل
چندتايي هم عكس گر�تيم ولي نمي تونم يعني بلد نيستم بذارمشون اينجا
خلاصه همه چيز به خوبي تمام شد
ولي اگر من جاي نور كوچولو بودم ØØªÙ…ا با اون گلها همچين مي زدم توي سر اين دكتره تا ØØ³Ø§Ø¨ÙŠ ØØ§Ù„Ø´ جا بياد
و ديگه اينقدر ادعاش نشه
آخرش هم ميترا به ا�تخار شكسته شدن اين طلسم ي كوچولو رقصيد
ميترا جات خالي بود با همونهايي كه رسوندنت خونه ر�تيم شام خورديم
راستي ميتراي اوليه هم گ�ته دوست داره پيش من بمونه
خوش باشيد
afsoon
.ملكوت جان ممنون از راهنمايت ØØ§Ù„ا هم اومدم براي تست ببينم درست مي شه
بلاخره طلسم نور كوچولو شكسته شد امروز ساعت پنج پروژه دار�
خبراشو وقتي اومدم مي نويسم
خوش باشيد
afsoon
ÇãÑæÒ ÈÇ ÈáÇ�Ñ åÇí ÔíÑÇÒí ÑÝÊíã ÈíÑæä Îíáí ÎæÔ �ÐÔÊ æ Îíáí åã ÎÓÊå ÔÏã ÌÇí ÇæäÇíí åã ßå äÈæÏä Îíáí ÎÇáí ÈæÏ
ÈÚÖíÇ åã ßå ÎæÏÔæä ÌæÑÇÈ äãí �æÔä ÌæÑÇÈ ÈÞíå åã Èå ÂÈ ãí Ïä íÇÏÊ ÈÇÔå ÏÝÚå ÈÚÏ íß ÚÏÏ ÌæÑÇÈ Èå åãæä Ñä� ÌäÓÔ åã ãí Êæäí ÇÒ ÇíáíÇ È�ÑÓí
ÇíáíÇ åÑ ßÇÑ ßÑÏã æÈáÇ�Ê ÈÇÒ äÔÏãí Èíäã ßå æÈáÇ�Ê åã ãËá ÎæÏÊ áÌÈÇÒå
ŽíæÇÑ ãÑÇÍá ÈÚÏí ÛæÇÕí Ñæ Ç�Ñ ÎæÇÓÊí åÝÊå ÈÚÏ íÇÏÊ ãí Ïã
ÝÑÔÊå äÌÇÊ ÎæÔÍÇá ÔÏã ÇÒ ÏíÏäÊ æáí Çíä ÈÇÑ åã ÒæÏ ÑÝÊíÇ
ÏÑæíÔ æ ÏßÊÑÇí ÇÝÊÎÇÑí ÇÒ ÊãÇã ÇÊÝÇÞåÇíí ßå ÇÝÊÇÏ ÚßÓ �ÑÝÊäÏ áØÝÇ ÈÑÇí ãä åã ÈÝÑÓÊíÏÈÇÑÈÏ åã äãí Ïæäã �ÑÇ ãæÞÚ ÎÏÇ ÍÇÝÙí ãæåÇÔ Çæä Ôßáí ÔÏå ÈæÏ
ãáßæÊ åã ÇãÑæÒ Îíáí ÓÇßÊ ÈæÏ
ÎæÔ ÈÇÔíííííííííÏ
afsoon